بندر به بندر با خودم پهلو نمي گيرم، لنگر به لنگر مي کشم بر سينه طوفان را
بندر به بندر با خودم پهلو نمي گيرم،
لنگر به لنگر مي کشم بر سينه طوفان را
کشتي به کشتي توي اقيانوس مي غرقي،
اين ناخداي خسته ي سر در گريبان را
از لابلاي حرف هايم مي کشي بيرون،
ديوان به ديوان، شمس مي ريزد در آغوشت
من احتمال حافظم در مستي شيراز،
من اعتبار سعدي ام، نثر گلستان را
الکل به الکل از سر خيام مي افتم،
شرجي به شرجي بر تن بوشهر مي چسبم
خرما به خرما مي پزم در داغ تابستان،
دارم به بازي مي کشانم پاي هذيان را
من قهوه اي شيرين که توي کافه اي تلخم،
من کافه اي غمگين ميان دود سيگارم
من هرزه اي بعد از دو ساعت پاره در تختم،
من التماس مادري توي خيابان را
حتي تو را در گرد و خاکي مختصر دارم،
حتي تو را در سرفه هاي خشک و تر دارم
گاهي تو را قليان به قليان دود مي بينم،
گاهي ترافيک نچسب شهر تهران را
من يک گروه وحشي تکفيري ام در تو،
من سرزميني کاملا اشغالي ام خانم
من کشوري با احتمال بارش بمبم،
بايد تو هم با من بسنجي عمق بحران را
من، دوست دارد دست بردن زير ِ پيراهن،
يا دوست داري التماس دست از دامن
دارم تماشا مي کنم آبادي ات را زن،
داري تماشا مي کني يک مرد ويران را
شعر از ناصر نديمي