عاشقي با اينکه تنها غم نشانم داده است

 

عاشقي با اينکه تنها غم نشانم داده است
هر بلايي بر سرم آورده فوق العاده است

هر چه راه با تو بودن بيشتر بن بست شد
بيشتر کار سرم بر شانه ات افتاده است

عشق با اينکه تمام درد ها را برده بود
دست و دل باز است و درد بهتري پس داده است

از صفاي گريه روي شانه ات منعم نکن
اين همان زيبايي گريه سر سجاده است

دور اهداف مهم و سخت خط بايد کشيد
اين وظيفه گردن خط لبت افتاده است

بي قرارم ، خسته ام، محکم در آغوشم بگير
زندگي در تنگناي عشق فوق العاده است

شعر از  علي صفري

 

اگر چه درد زيباتر از اين بر سر نمي آيد

 

اگر چه درد زيباتر از اين بر سر نمي آيد
تو را مي خواهم اما کاري از من برنمي آيد

برادر کم ندارم سرنوشتم زير و رو گردد
ولي از چاه ريزش کرده يوسف درنمي آيد

نشستم باز امشب هم رديفي استکان چيدم
خودم هم خوب مي دانم کسي ديگر نمي آيد

کليدي را که پس دادي به دست مرگ خواهم داد
خيالت تخت جز يادت کسي از در نمي آيد

هميشه عاشقي درد است ! ناشکري نبايد کرد
از اين بدتر هميشه هست از اين بهتر نمي آيد .

کنارم نيستي ، اين درد را باور نخواهم کرد
اگر رفتي چرا بعد از تو عمرم سر نمي آيد

شعر از علي صفري

 

صبر کن دسته گل تازه به آب افتاده!

 

صبر کن دسته گل تازه به آب افتاده!
زندگي پشت سرت از تب و تاب افتاده

عاشقي با تو فقط دردسري زيبا بود
بي تو از صورت اين عشق نقاب افتاده

تا تو بودي نفسم وام از اين عشق گرفت
بعد تو کار به ميدان حساب افتاده

قسمتم نيستي اي سيني ميناکاري
که منم کاسه ي از رنگ و لعاب افتاده

در پي ات مي دوم و کودکي ام کفش به دست
و تو آن دسته گل تازه به آب افتاده

شعر از علي صفري

 

تا زماني که رسيدن به تو امکان دارد

 

تا زماني که رسيدن به تو امکان دارد
زندگي درد قشنگيست که جريان دارد

زندگي درد قشنگيست ، بجز شب هايش
که بدون تو فقط خواب پريشان دارد

يک نفر نيست تو را قسمت من گرداند?
کار خير است اگر اين شهر مسلمان دارد !

خواب بد ديده ام اي کاش خدا خير کند
خواب ديدم که تو رفتي، بدنم جان دارد!

شيخ و من هر دو طلبکار بهشتيم ولي
من به تو، او به نماز خودش ايمان دارد

اينکه يک روز مهندس برود در پي شعر
سر و سريست که با موي پريشان دارد

. "من از آن روز که در بند توأم" فهميدم
زندگي درد قشنگيست که جريان دارد

شعر از علي صفري

 

پلک بر هم بزن، اين چشم اذان پخش کند

 

پلک بر هم بزن، اين چشم اذان پخش کند
اشهَدُ انّ ' تو' در کل جهان پخش کند

خنده بر لب بنشان، حالت لبخند تو را
بدهم 'حاج حسين و پسران' پخش کند

بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند
چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند

باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده
راز ديوانگی ام را به جهان پخش کند

بشود فاشِ همه راز اشارات نظر!
قصه ی عشق مرا نامه رسان پخش کند

شعر من خوبترین شعر جهان است اگر
آنچه از روی تو دیده ست، زبان پخش کند

وصف زیبایی تو در همه ی ابیاتم
آبِ درياشده تا قطره چکان پخش کند

***

درد یعنی تو نباشي بغلم ناز کنی
راديو لحظه ای آواز بنان پخش کند

شعر از علی صفری