هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم


هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

شعر از قیصر امین پور


خسته‌ام از آرزوها، آرزوهاي شعاري


خسته‌ام از آرزوها، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي، بالهاي استعاري

لحظه‌هاي كاغذي را روز و شب تكرار كردن
خاطرات بايگاني، زندگيهاي اداري

آفتاب زرد و غمگين، پله‌هاي رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين، آسمانهاي اجاري

با نگاهي سرشكسته، چشمهايي پينه‌بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از چشم‌انتظاري

صندليهاي خميده، ميزهاي صف‌كشيده
خنده‌هاي لب پريده، گريه‌هاي اختياري

عصر جدولهاي خالي، پاركهاي اين حوالي
پرسه‌هاي بي‌خيالي، صندليهاي خماري

سرنوشت روزها را روي هم سنجاق كردم
شنبه‌هاي بي‌پناهي، جمعه‌هاي بي‌قراري

عاقبت پرونده‌ام را با غبار آرزوها
خاك خواهد بست روزي، باد خواهد برد باري

روي ميز خالي من، صفحة باز حوادث:
در ستون تسليتها نامي از ما يادگاري

شعر از قيصر امين‌پور


سلامی صمیمی تر از غم ندیدم


من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یك دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

شعر از قیصر امین پور


ای شکوه بی کران اندوه من!

 

ای شکوه بی کران اندوه من!
آسمان ، دریای جنگل ، کوه من!

گم شدی ای نیمه ی سیب دلم
ای منِ من! ای تمامِ روح من!

ای تو لنگرگاه تسکین دلم!
ساحل من، کشتی من! نوح من!

قدر اندوه دل ما را بدان
قدر روح خسته و مجروح من:

هر چه شد انبوه تر گیسوی تو
می شود اندوه تر اندوه من!

شعر از قیصر امین پور


دور از همه مردم شده ام در خودم امشب


دور از همه مردم شده ام در خودم امشب
پیدا شده ام ، گم شده ام در خودم امشب

لبریز ز سرمستی و سرریز ز هستی
دریای تلاطم شده ام در خودم امشب

در هر نفسم بوی گلی تازه شکفته است
یک باغ تبسم شده ام در خودم امشب

تا نورِ تو تابیده به طور کلماتم
موسای تکلم شده ام در خودم امشب

باریده مگر نم نم نام تو به شعرم
باران ترنم شده ام در خودم امشب

هم دانه ی دانایی و هم دام هبوطم
اسطوره ی گندم شده ام در خودم امشب

شعر از قیصر امین پور