با چند بوسه ، روی لبم را عسل گرفت


با چند بوسه ، روی لبم را عسل گرفت
انگار مست بود ، مرا در بغل گرفت

شاید اگر نبود کسی ، استعارتا
می شد مجاز حجله ما را محل گرفت

شک نیست مست بود ، من این اشتباه را
می خواستم سکوت کنم ، شعر کل گرفت

دعوای سبک ها و تعابیر و وزن ها
ابری شد از تراکم واژه ، غزل گرفت

در بیت اول ، آه ، خودش را که پس کشید
گفتم که سنگ باز به پاهای شل گرفت

اینبار هم که بخت خطا زد به نفع  ما
دیدی شپش چگونه به زلف کچل گرفت

شعر از مهرداد نصرتی ( مهرشاعر)


امسال نیز در شب سرد تولدم


امسال نیز در شب سرد تولدم
تنهاتر از همیشه خودم بودم و خودم

چشم انتظار آمدنت بی‌شمار بار
تا صبح پشت پنجره هی رفتم آمدم

شیرین من نیامدی اما و تلخ كرد
كام دقیقه‌ها را كیك تولدم

عصری كه آمدی به گمانم دوشنبه بود
عصری كه عاشقم شدی و عاشقت شدم

عصری كه خط نمی‌خورد از خواب‌های من
عصری كه تا هنوز از آن در نیامدم

در برف راه می‌روم انگار سردم است
انگار سال هاست كه در خویش یخ زدم

تو رفته‌ای و قصه به پایان رسیده است
بیچاره من!هنوز نشستم مرددم

شعر از مهرداد نصرتی

 ما جدا مانده ایم از هم و این بی گمان سرنوشت خوبی نیست

 

ما جدا مانده ایم از هم و این،بی گمان سرنوشت خوبی نیست
بی تو دنیا بهشت هم كه شود، بی شك اصلا بهشت خوبی نیست

ماه اردیبهشت من امسال،گرچه بارانِ بسیاری داشت،
حس تلخی ولی به من می گفت:اصلا اردیبهشت خوبی نیست

این كه ما فكر می كنیم به هم،نیمی از راه عشق طی شده است
بازگشت از میانه ی این راه،منطقاً بازگشت خوبی نیست

می شود نا امید بود از عشق، از تو دلخور نمی شوم....اما
این كه چیزی عوض نخواهد شد،حرف های درشت خوبی نیست

عشق حالا معطل من و تست،تو ولی دل سپرده ای به زمان،
عشق یك معجزه ست، باور كن،كه زمان لاك پشت خوبی نیست

رفته ای تا كه شعر خلق شود؟زندگی شعر نیست، باور كن
این كه"لیلی"شوی تو، من "مجنون"، ابدا سرنوشت خوبی نیست

پیش از اینها نه،بعد از این هم نه،عشق اكنون معطل من و تست
زنگ این خانه را بزن، هستم، ما شدن سرگذشت خوبی نیست؟

شعر از مهرداد نصرتی


اگرچه بی تو دلم از همیشه تنگ ‌تر است

 
اگرچه بی تو دلم از همیشه تنگ ‌تر است
ولی بدون تو این روزها قشنگ ‌تر است

دروغ گفتم، خود را فریب دادم،نه!
تو نیستی و دلم از همیشه تنگ‌تر است

جهانِ بی تو بی آغاز و بی سرانجامست
دلم بدونِ تو از سنگ نیز سنگ ‌تر است

درنگ كردم و از دست رفتی و عمریست
كه چشمهام به تاوان این درنگ تر است

"من از تو صبر ندارم كه بی تو بنشینم"
كه بی تو دامن پرهیز من به ننگ،تر است

شراب خانگی من، به خانه‌ات برگرد
مجال مستی من، با تو گیج و منگ‌تراست

شعر از مهرداد نصرتی

هی ابر می‌شدم من و باران نمی‌گرفت


هی ابر می‌شدم من و باران نمی‌گرفت
باید شروع می‌شد و پایان نمی‌گرفت

تصویر گیج زندگیِ با توام دریغ
از دور جلوه داشت ولی جان نمی‌گرفت

من ساده عاشقت شده بودم ولی چه سود
وقتی كه زندگی به من آسان نمی‌گرفت

بین من و تو فاصله انداخت عاقبت
تقدیر از من و تو كه فرمان نمی‌گرفت

كیفیت عبور تو از من....من از تو ....آه!
این گونه كاش سیر شتابان نمی گرفت

خشكید چشمه‌های امیدی كه داشتیم
باران نمی‌گرفت...نه، باران نمی‌گرفت

دنیا دلش شكست برای من و تو آه!
ما دلشكسته‌ها كه دعامان نمی‌گرفت

بی شك اگر كه میشیِ چشمت نبود عشق
در من هنوز هم سر و سامان نمی‌گرفت

شعر از مهرداد نصرتی