امسال نیز در شب سرد تولدم
امسال نیز در شب سرد تولدم
تنهاتر از همیشه خودم بودم و خودم
چشم انتظار آمدنت بیشمار بار
تا صبح پشت پنجره هی رفتم آمدم
شیرین من نیامدی اما و تلخ كرد
كام دقیقهها را كیك تولدم
عصری كه آمدی به گمانم دوشنبه بود
عصری كه عاشقم شدی و عاشقت شدم
عصری كه خط نمیخورد از خوابهای من
عصری كه تا هنوز از آن در نیامدم
در برف راه میروم انگار سردم است
انگار سال هاست كه در خویش یخ زدم
تو رفتهای و قصه به پایان رسیده است
بیچاره من!هنوز نشستم مرددم
شعر از مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در ۱۳۸۶/۰۶/۰۸ ساعت توسط م مهر
|