ميآيي و در اوجِ زيباييست لبخندت
ميآيي و در اوجِ زيباييست لبخندت
مانندِ «اوقاتي که ميآيي»ست لبخندت
ميخندي و يک دسته ماهي ميپرند از آب
روزيدهِ مرغانِ درياييست لبخندت
پروانهها پهلوي لبهاي تو ميخوابند
موسيقيِ آرامِ لالاييست لبخندت
آيينههاي خانهي ما بيتو غمگيناند
از بس که جذّاب و تماشاييست لبخندت
لبهاي سرخت آب و آتش توأمان دارند
در هيأتِ يک استکان چاييست لبخندت
وقتي نميخندي پريشاناند کشتيها
مانندِ يک فانوس درياييست لبخندت
شعر از صالح دروند