مصداق گريه هاي خدا وقت مردنم

 

مصداق گريه هاي خدا وقت مردنم
از هر کسي که فکر کني خسته تر منم

صد بار آب کش شده ام لاي جانماز
خونمردگي بخت سگي مانده بر تنم

اين لکه ها به قامت من وصله خورده اند
مي ميرم و براي خودم دست مي زنم

ميدان مرگ، جز من اگر پهلوان نداشت
مي ريخت خون بي کسي ام روي دامنم

بيجاترين قضاوت تاريخي ام.. ببين
از توو شکسته گرچه به ظاهر از آهنم

روزي هزار مرتبه لب مي زنم به مرگ
از آب سرد زندگي ام دل نمي کنم

مي شد اگر که آب نمي رفت از سرم
آتش کشيده مي شدم از لاي خرمنم

من در سکوت خانگي ام مرد مانده ام
شب توي رخت خواب...، ولي ظاهرن زنم

دنيا به هيچ چيز حسابم نمي کند
دارم خودم براي خودم گور مي کنم...

شعر از حانيه دري

 

پدرم فکر میکند با زور، می شود عشق را بخشکاند


پدرم فکر میکند با زور، می شود عشق را بخشکاند
ذکر توبه... گناه و استغفار، زیر گوشم مدام می خواند

از زمانی که کشف کرده تو را،در خیالم...مدام در خانه
با خودش فکر می کند که چطور،عشق را در دلم بمیراند؟

عادتم داده بنده بودن را...بسته پای مرا به سجاده
لای قرآن نوشته بختم را...،[حال و روز مرا نمی داند]

دوست دارد که کور و کر باشم...مثل مادر...همیشه بازیچه
که فقط از گناه میترسد...!صبح تا شب نماز می خواند

به خیالش که کافرم دیگر، عشق تو آب روی من را برد
لکه ی ننگ عشق را با آب، از وجودم ب زوووور می راند

دزدکی شعر مینویسم و بعد، صورتم سرخ سیلی باباست
عاقبت از وجود من تنها، شعرهایم برات می ماند

در وجودم بهشت تجربه شد... در همان لحظه ای که ماه گرفت
لحظه ای که لبان من زیر، لب تو مزه ی گناه گرفت...

شعر از حانیه دری



این دختر دلتنگ را طی میکنم با تو


این دختر دلتنگ را طی میکنم با تو
دلتنگم و دل می سپارم باز ... اما تو

این روز ها هر عابری شکل تو میخندد
هرجاده ای کج می کند راه مرا تا تو

حتی اگر دنیایمان خاکستری باشد
در من تمام شهر می میرند الا تو

انگار من گم می شوم در بودنت هر شب
دیروز تو ، امروز تو ، هر روز..... فردا تو

من واژه را محکوم می کردم و جا می ماند
در دفترم تنها دو حرف از این الفبا : ت و

هر روز مسخم میکنی با برق چشمانت
هر گوشه ای یک خاطره... یک زندگی با تو

دلگیرم از این آرزو های بلاتکلیف
یا مرگ را بر می گزینم عاقبت ... یا تو

شعر از حانیه دری


رسمی نباش پیش من... اینجا اداره نیست


رسمی نباش پیش من... اینجا اداره نیست
قلبم سند به نام تو خورده، اجاره نیست

شاید گناه می شود این بوسه ها ولی
آنجا که عشق امر کند، هیچ چاره نیست

عشق نهفته در دل "من دوست دارمت"
ما بین صد هزار نهاد و گزاره نیست

تا مثل ماه، پیش منی در کنار تو
یک ذره احتیاج به ماه و ستاره نیست

ما بین بازوان تو شهری ست دیدنی
که هیچ جای این همه کشور...و قاره نیست

در چشم هات عشق نفس می کشد ولی
ابراز دوستی که به ایما اشاره نیست

با بوسه هات کار دلم را تمام کن
"در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست"

شعر از حانیه دری "گل تی تی"



دلم می گیرد اما باز هم چشمی به در دارد


دلم می گیرد اما باز هم چشمی به در دارد
دلم با یاد چشمت تا ابد قصد سفر دارد

به دنبال تو هر شب چشم هایم ماه می چیند
نگاهش را به سوی آسمان ها تا سحر دارد

به آهنگ صدایت پشت تلفن راضی ام اما
دلم رویای بودن را در آغوشت به سر دارد

من و این روزهای خسته و بی روح پاییزی
تو می آیی بهار من ... دلم حالی دگر دارد

برای دیدنت هر روز قلبم سخت می گیرد
دلم از شانه های تو ، غروبی خسته تر دارد

خدا را خوش نمی آید ... تو ناراضی و من راضی
بدان این دخترک از خستگی هایت خبر دارد..

شعر از حانیه دری