مثل هربار شد اینبار،نباید می شد
مثل هربار شد اینبار،نباید می شد
اشتباه این همه تکرار نباید می شد
به صلاح است نگویم که کم آوردم باز
مصلحت بوده و انگار نباید می شد!
خفه ام کرد همین گریه نکردن آخر
در گلو بغض تلمبار نباید می شد
شده ام عاصی از همهمه و پچ پچ ها
گوشه گیری که میاندار نباید میشد
تا به خود آمدم از ترس خودم را کشتم
مرده در قبر که هوشیار نباید می شد
کاش می شد که مرا در دل خود قاب کنی
جای من سینه دیوار نباید می شد
درد بی خواهری ام درد پس از مرگم بود
مادرم یکتنه غمخوار نباید می شد
شعر ا ز میر فواد میرشاه ولد