در متن فصلهای پریشان نشسته ایم
در متن فصلهای پریشان نشسته ایم
در کوچه های سرد کماکان نشسته ایم
در شهری از فریب ودروغ و گمان و وهم
در وسعت مجرد عصیان نشسته ایم
تحلیل می رویم در این روزهای سرد
در امتداد فصل زمستان نشسته ایم
جا مانده ایم در دل شهری پر از غبار
پشت صدای وحشی طوفان نشسته ایم
یک سا ل آزگار به بن بست خورده ایم
در کوچه شکست چه آسان نشسته ایم
بی حال وبی خیال افقهای دور دست
در گوشه غم آور زندان نشسته ایم
در راههای دلهره در جاده های ترس
در پیچ های مرگ هراسان نشسته ایم
در کوچه های خالی از احساس و آرزو
در فصلهای زخمی وبی جان نشسته ایم
حد اقل اجازه رفتن به ما دهید
در متن فصلهای پریشان نشسته ایم
شعر از علی اصغر هدایتی