پر می زنند روی زمین یا کریم ها


پر می زنند روی زمین یا کریم ها
بی همزبان شدند زبان بسته سیم ها

صدها شکوفه سینه ی خود باز کرده اند
تا گل شوند از برکات نسیم ها

تنها دو قطره آب فرو گر رود به خاک
از آب مبکشند گیاهان گلیم ها

شادند زیر ساقه ی گلها علف و خار
یعنی بهار رفته میان یتیمم ها

لازم به دست کاری ما نیست بی گمان
می افتد از رواج و رونق گریم ها

صدها غزل اضافه به دیباچه ها شوند
شاعر شود زمین و زمان از شمیم ها

با تو کتاب شعر خدا باز می شود
در نای هر پرنده الف لام و میم ها

شعر از خلیل رویینا


دالان کشیده موش لب مرز بی خیال


دالان کشیده موش لب مرز بی خیال
رد می شود بدون گذرنامه بی سوال

توی دهان مورچه  قاچاق گندم است
از کشوری به کشور دیگرتمام سال

با رودخانه ماهی آزاد می دهد
خود را به عمق اطلس و آرام انتقال

راحت پرنده می پرد از سیم خاردار
بی اعتنای بازرسی با فراغ بال

خشم تفنگ پاچه ی انسان گرفته است
چسبانده روی سینه ی صیادها مدال

اخلاق ها به حضرت قابیل رفته است
از ابتدا که گفت برادر کشی حلال

هر چند گرگ توبه ندارد مگر که مرگ
از آرواره اش بکشد چاقوی جدال

شعر از خلیل رویینا


خدا کند که به پایان خود جهان برسد


خدا کند که به پایان خود جهان برسد
قیامتی بشود آخرالزمان برسد

چقدر کاسه ی صبر و سکوت سر برود
چقدر کارد خدایا به استخوان برسد

خبررسیده که پروازمطلقا ممنوع
چگونه این خبر بد به آسمان برسد

درخت برگ و برش باردار پاییز است
تبر نخواست جنینش به زایمان برسد

گداست معتبر و دور دستش افتاده است
فقیر شهر نباید به آب و نان برسد

چه طرز فکر عجیبی که جای مدرسه ها
چهان فقط به سر و وضع پادگان برسد

چقدر عمر گران است و قیمتی شده است
ولی چو فصل خزان مرگ، رایگان برسد

بخوان برای زمین فاتحه مع الصلوات
خدا کند که به پایان خود جهان برسد

شعر از خلیل رویینا


بغل وا کرده ام آغوش خوشبختی ورود آزاد



بغل وا کرده ام آغوش خوشبختی ورود آزاد
هر آن کس را که عاشق تر برای کسب سود آزاد

برایم رنگ مطرح نیست من رنگین کمان خواهم
که آغوشش به روی  آسمان هر جا گشود آزاد

چه داوود پیمبر یا بلال برده فرقی نیست
برایم هر که اهنگ شرافت را سرود آزاد

لبم آتش زند ا ز فرط شیرینی به پروانه
چنان پروانه گر خواهی تنی نیلی کبود آزاد

نوک قله ته دره مسیری با دو طرز فکر
اگر فکر سقوطی یا که در فکر صعود آزاد

چه با دریا چه بی دریا من اقیانوس خواهم ماند
سکون مرگ  است جاری باش چون زاینده رود آزاد

شعر از خلیل رویینا


روزمرگ صنوبر و سرو است ، نطفه ی  آه شکل می گیرد


روزمرگ صنوبر و سرو است ، نطفه ی  آه شکل می گیرد
موریانه ، تبر در این وادی، هر دو همراه شکل می گیرد

گرچه خاموش می شود هر برگ، روی  تر شاخه های افتاده
بس که نور از درخت برخیزد ،نطفه ی ماه شکل می گیرد

رو به تکرار می رود تاریخ ، با که گوید کسی غم دل را
از دوباره صدای تنهایی ، در دل چاه شکل می گیرد

یک طرف روی لب هوالابلیس، سوی شیطان برد جماعت ررا
یک طرف بر لبان خشکیده قل هوالله شکل می گیرد

بعد از این مرگ عالمی دارد، دور دست تبسم و شادی است
سرجدایی چه لذتی دارد، مرگ دلخواه شکل می گیرد

یک نفر حرفه اش فقط ذبح است، قلع و قمع گلو فقط بلد است
بر گلوی حریر و ابریشم ، دست گمراه شکل می گیرد

می کند کم کم آفتاب  غروب ، باد و طوفان به صحنه می آیند
یک طرف کوه قامت یک زن ، یک طرف کاه شکل می گیرد

شعر از خلیل رویینا