من آمدم به خانه ات ،مادر کجای تو


من آمدم به خانه ات ،مادر کجای تو
می بوسم آستانه ات ، مادر کجای تو؟

دروازه سخت بسته و در حولی× از چه نه
آن دلگشا نشانه ات ، مادر کجای تو؟

از غربت جدای ها چون جوجه آمدم
مشتاق آب و دانه ات ، مادر کجای تو؟

دیشب به باغ گلفشان در خواب من ، پدر
دستش به روی شانه ات ،مادر کجای تو؟

آوه ، چه سخت بوده‌است بی‌مادری ، بیا
با قصه و فسانه‌ات ، مادر کجای تو؟

بی تو غریب و بی‌کس و آواره می میرم

با یاد آشیانه‌ات ، مادر کجای تو؟

شعر از اعظم خواجه اف ( خجسته )


زندگی بشتافت، یا من؟


زندگی بشتافت، یا من؟
جاده پایان یافت، یا من؟

بخت – یار باوفایم
رو ز من برتافت، یا من؟

پنجه ی تقدیر سرکش
تار پودم بافت، یا من؟

تیر جبر روزگاران
سینه ام بشکافت، یا من؟

رو به رویم سدّ و بنبست
جاده پایان یافت یا من؟

پیری می خندد به سویم
زندگی بشتافت یا من؟

شعر از اعظم خواجه اف ( خجسته )


ویرانه های یاد تو را گریه می کنم


ویرانه های یاد تو را گریه می کنم
ای عشق، اجتهاد تورا گریه می کنم

در تربت بهشتی مادر شکفته ای
احیای برتضاد تورا گریه می کنم

تو بوده ای و بوده ام اندر جهانِ شِرک
ایمان و اعتقاد تورا گریه می کنم

در گریه های خنده ی اندوه مرثیه
سوگ و عزای شاد تورا گریه می کنم

اکنون وجود تو خون است و روح و جان که من
اعجاز اتحاد تورا گریه می کنم

با گریه ها که خنده ی تقدیر آسی اند
بایان امتداد تورا گریه می کنم

دانم که عاقبت آهسته می کُشی مرا
آغاز انعقاد تورا گریه می کنم

شعر از اعظم خواجه اف ( خجسته )


دیر آمدی، از قلب من چون آه بیرون می شوی


دیر آمدی، از قلب من چون آه بیرون می شوی
با وعده‌های بی ثمر همراه بیرون می شوی

د‌یگر مرا یاد رخت بی‌خود نمی‌سازد ز خود
چون "ماه نخشب" بی‌اثر از چاه بیرون می شوی

در کنج دل از بهر تو کاخ و جلالی داشتم
اکنون چو کوچی‌ها از این درگاه بیرون می شوی

گفتی که همراه منی در راه شعر و شاعری
ناخوانده این شعر مرا، گمراه بیرون می شوی

در غلّه زار عشق تو یک خوشه بار‌آور نشد
از خرمن پرحاصلم چون کاه بیرون می شوی

شعر از اعظم خواجه اف ( خجسته )


گریه ی انگور ها در جام ها


گریه ی انگور ها در جام ها
دود قلیون در تنور شام ها

ناله ی نی در کویر سوخته
آهوان را می کشد بر دام ها

در جوار صبر ایوبی ببین
نیش نوشی می شود در کام ها

عشق آمد خیمه زد در ملک دل
پشت پا زد ننگ ها و نام ها

نور طور از سور اسرافیل رهید
پخته شد از آتش او خام ها

معشوق من از من و با من نه است
عشق او آغاز بر انجام ها

راز لطف او چه آسان می شود
داستانی تازه در ایّام ها

شعر از اعظم خواجه اف ( خجسته )