شرطی شده ام تجربه ام گفت زمانی که تو باشی..
شرطی شده ام تجربه ام گفت زمانی که تو باشی..
رد میشود از خازن قلبم جریانی که تو باشی!
می ریخت به دهلیز غزل های دلم خون عجیبی
تزریق عسل کار تو بود و شریانی که تو باشی
سر میروم از حس عجیبی که به چشم تو دلم داشت
سر میروم از کالبد بی هیجانی که تو باشی
افتاده عجب شور به سنتور تمام مژه هایم
با چهچه ی گوشه ای از جامه درانی که تو باشی
در دهکده ی سبز و مینیاتوری چشم تو یک شب
من میشوم آهو بره ی فرشچیانی که تو باشی
چون غده بدخیم درون دل من باش خودش خواست...
سلول به سلول تنم این سرطانی که تو باشی!
شعر از فائزه محمودی