اين قلب ترک خورده ي من بند به مو بود

 

اين قلب ترک خورده ي من بند به مو بود
من عاشق او بودم و او عاشق "او" بود

باشد که به عشقش برسد هيچ نگفتم
يک عمر در اين سينه غمش راز مگو بود

من روي خوش زندگي ام را که نديدم
هر روز دعا کرده ام اي کاش دو رو بود

عمر کم و بي همدم و غرق غم و بي تو
چاقوي نداري همه دم زير گلو بود

من روي سرم سنگ لحد بود و دلم خوش
که زير سرش نرم شبيه پر قو بود

شعر از سيد تقي سيدي

مثل كوهيم و از اين فاصله هامان چه غم است

 

مثل كوهيم و از اين فاصله هامان چه غم است
لذت عشق من و تو نرسيدن به هم است

ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقديريم
عاشقى كردن ما شرح عدم در عدم است

مثل يك تابلوى نيمه ى نفرين شده اى
دست هر كس كه به سوى تو بيايد قلم است

عشق را پس زدى اى دوست ولى پيش خدا
هر كه از عشق مبّرا بشود ، متهم است

مى روى ، دور نرو ، قبل پشيمان شدنت
فكر برگشتن خود باش و زمانى كه كم است

قبل رفتن بنشين خاطره اى زنده كنيم
بنشين چاى بريزم ، بنشين تازه دم است

شعر از تقی سیدی

 

دلم گرفته دوباره در اين هواي مزخرف

 

دلم گرفته دوباره در اين هواي مزخرف
بياد ان همه خنده به روز هاي مزخرف

بياد بودن با تو ولي نبودن با تو
بياد ان گله هايت و ان صداي مزخرف

گرسنه بودم و ان دم به روح من تو خوراندي
از ان غذاي حرامت از ان غذاي مزخرف

خدا کند که نيفتد مسيرشان به هم ان دو
دو اشناي قديمي ، دو اشناي مزخرف

به انقراض دچارم ولي هنوز نمردم
شبيه واژه طهران شبيه طاي مزخرف

غرور له شده ي من کنار حس غرورت
شبيه تلخي نعنا درون چاي مزخرف

چه ساده امدم از هر کجاي قصه که بودم
به هر کجا که تو گفتي به هر کجاي مزخرف

رسيده اخر قصه بيين منو تو کجاييم
تو ابتداي خوشي ها ،من انتهاي مزخرف

اميد من به خدا بوده در مواقع طوفان
نبسته ام دل خود را به نا خداي مزخرف

چه روز ها که دعا کرده ام به من برسي تو
هزار مرتبه توبه از ان دعاي مزخرف

شعر از سيد تقي سيدي

 

میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک کردم

 

میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک کردم
به رفت و امد مشکوک صاحب خانه شک کردم

چرا پس دیر کرده ؟ هان ؟ چرا آخر نمی اید ؟
تو رفتی تا که برگردی ، چه بی صبرانه شک کردم

درون باغ وقتی که به ان پروانه خندیدی
نمی دانم چه شد حتی به ان پروانه شک کردم

تو در اغوش من بودی ، صدایی ناگهان امد
به رخت اویز و دیوار و چراغ خانه شک کردم

هم اینکه رو بروی اینه رفتی و برگشتی
به سنجاق و تل و موگیر و عطر و شانه شک کردم

تو هر جایی که خندیدی به هرکس یا که هر چیزی
من مجنون زنجیری ، من دیوانه شک کردم

شعر از سید تقی سیدی

 

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

 

 دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی

تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی

باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی

در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟

دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی

شعر از سید تقی سیدی