کاش يک داغ دمادم داشتم

 

کاش يک داغ دمادم داشتم
سينه اي سرشار از غم داشتم

کاش گاهي با نگاهي ناگهان
در دلم يک حس مبهم داشتم

ميوه اي ممنوعه را مي چيدم و
لااقل ارثي از آدم داشتم!

فارغ از وزن و عروض و قافيه
کاش يک شعر مجسم داشتم

شاعران خوب قطعا عاشقند
آنچه من در شاعري کم داشتم !

شعر از فريبا صفرى نژاد

 

چشم تو وقتي به مستي انتخابم ميكند

 

چشم تو وقتي به مستي انتخابم ميكند
لحظه اي مي سازد و عمري خرابم ميكند

گرچه كوهي محكم و سرسخت تر از آهنم
گرمي آغوش تو ،اما مذابم ميكند

بين پرسش هاي بي پايانِ عقلي حيله گر
عشق ،حتي با سكوت خود مجابم ميكند

از شبِ كابوس هاي بد نجاتم مي دهد
در تبِ رويايي خود غرق خوابم ميكند

كوله بار خشم و نفرت را زمين خواهم گذاشت
عشق تو با رنجِ دنيا ،بي حسابم مي كند

شعر از فریبا صفری نژاد

 

دیده ام در روی زیبای تو روی عشق را

 

دیده ام در روی زیبای تو روی عشق را
باز در من زنده کردی،آرزوی عشق را

داغ از آتشفشان سینه جاری شد به اشک
تا بگیرم من در این آتش وضوی عشق را

گل نمی داند که داغ و درد و دود و سوز چیست
عود می داند که دارد رنگ و بوی عشق را

از نسیم صبح باید سر هستی را شنید
تا نفهمد خفته ای راز مگوی عشق را...

عاشقی لطفی ست ارزانی به دل های بزرگ
ای دل کوچک مبادا آبروی عشق را...؟!

شعر از فریبا صفری نژاد

 

من که ام ؟! بيگانه اي با نام خويش

 

من که ام ؟! بيگانه اي با نام خويش
غرقه اي در بحرِ بي آرام خويش

کودکي جا مانده از ... عمري که رفت !
قهرمان ِ قصه ي ناکام خويش

خسته از درد حقيقت، از دروغ ...
در پيِ دنيايي از اوهام خويش

ناگزير از زندگي در نيستي
شاهدِ تقويمِ بي ايام خويش !

مست ِ تيپاخورده اي که مي خورد
شوکراني تلخ را از جام خويش

قاتلي مقتول، در زندان ِ خود
بي سرآغازي پي ِ انجام ِ خويش

داغداري که رها از کينه اش
مي شود يک روز، با اعدامِ خويش !

شعر از فريبا صفري نژاد

 

آسی ندارم رو کنم، "من " باختم خود را

 

آسی ندارم رو کنم، "من " باختم خود را
با آتش خود سوختم تا ساختم خود را

باری گران بودم ،ولی بی طاقت از این راه....
عمری به دوش ِ این و آن انداختم خود را!

هر جا گناهی بود، اسبِ سرکشِ روحم
رامم شد و با دست ِ خود ،هِی تاختم خود را

من پرچمی بودم که با هر باد رقصیدم
تا عاقبت در دره ها افراختم خود را!

از پیشِ آیینه به سردی رد شدم، دیدی؟!
دیدی نگاهش کردم و نشناختم خود را !

شعر از فریبا صفری نژاد