هرچند دل بریدن ِاز خویش ساده است
هرچند دل بریدن ِاز خویش ساده است
انسان قرن بیست و یکم بی اراده است
زخم غروب می چکد از چشم هایمان
تنها ترین مسافرِشب ، سهم جاده است
دل داده ایم روز خوش از راه می رسد
دنیا برابر دلمان ایستاده است
سگ دو که می زنیم به جایی نمی رسیم
یک لقمه نان سواره و آدم پیاده است
حتا برای دیدن عمق عذابمان
آیینه های غم زده بی استفاده است
ققنوس سر به زیر دل آتشین من
تنها تو را به معجزه ی عشق زاده است
تا پای آخرین هوست ایستاده ام
دنیا به من به غیر تو چیزی نداده است
شعر از سید مهدی نژادهاشمی