شه لب تشنگان می گفت زیر تیغ قاتلها


شه لب تشنگان می گفت زیر تیغ قاتلها
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

به غیر از شاه مظلومان نبینی عاشقی صادق
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

سر شهزاده اکبر چون ز شمشیر ستم بشکافت
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

بگو آماده شو زینب که بعد از ظهر عاشورا
جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها

نهان شد زیر خاکستر سر شاه شهید اما
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

چو شب شد ،غرق وحشت در بیابان کودکان گفتند :
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ...

شعر از محمد‌ حسن حسامي محولاتي


ز دست مردم اوباش یا امام رضا


ز دست مردم اوباش یا امام رضا
به فکر گنبد خود باش یا امام رضا

به زیر سایه ی گلدسته ات ندارد هیچ
کسی امید به فرداش یا امام رضا

برای هتک حریم تو نقشه ها دارند
امان ز نقشه و نقاش یا امام رضا

اگر چه هست در اطراف صحن و بارگهت
هزار خادم و فراش یا امام رضا

به جان جده و جدت ز روی دلسوزی
بگویمت سخنی فاش یا امام رضا

ضریح خویش نگهدار و روز و شب شخصن
مواظب حرمت باش یا امام رضا

دوش با لعبتی سیاست باز
من سوال و جواب می کردم

گه مرا او مجاب می فرمود
گه من او را مجاب می کردم

انتخابات، گفت آزاد است
من که فکر جواب می کردم

گفتم این را نمی کنم باور
چون که با خود حساب می کردم

انتخابات اگر که بود آزاد
من تو را انتخاب می کردم!

شعر از محمد‌ حسن حسامي محولاتي



دل به دلبر داده ام، گیسوی دلبر شاهده!


دل به دلبر داده ام، گیسوی دلبر شاهده!
در رهش سر داده ام، خود یارخودسر شاهده

بوسه اش مانند قند است و لبش مثل لبو
بهر صدق گفته ام قند و چغندر شاهده

زلف مشکینش ز رنگ و بو چو مشک وعنبر است
گر ز من باور نداری مشک و عنبر شاهده

خواند ریشویی مرا کافر ولی من گفتمش
من مسلمانم عمو! محراب و منبر شاهده!

گفت ضد انقلابی گفتمش بیخود نگو
پشت بام خانه مان الله اکبر شاهده!

ما مسلمانیم و از بس جنسمان باشد خراب
کافر از ما بهتره کردار کافر شاهده

هر که هرکاره است گر خود هم نمی دارد قبول
بر بد و خوبش هزاران فرد دیگر شاهده

زندگی ها فرق دارند از زمین تا آسمان
زندگانی های نادار و توانگر شاهده

در ره عمران کشور سخت زحمت می کشند
از دل و جان دولتی ها، وضع کشور شاهده!

در ره احقاق حق عدلیه هم خیلی بله
گر کند انکار مظلوم و ستمگر شاهده

هفته ای یک بار نرخ جنس ها گردد گران
هرچه می خواهی بخر نرخ گران تر شاهده

گر شود بارش گران خر هم صدایش در می آد
گر کسی باور ندارد عرعر خر شاهده!

گر پسرها عده ای دنبال دخترها روند
نیست تقصیر پسرها، جنس دختر شاهده!

هرچه را من گفته ام از خوب و بد با این غزل
بهر کذب و صدق آن خواننده بهتر شاهده

شعر از محمد‌ حسن حسامي محولاتي


دلم ربوده ز کف یار بی وفای خلی


دلم ربوده ز کف یار بی وفای خلی
خلی ز فرط خلی گشته مبتلای خلی!

خلی ز سوز جگر روز و شب ز فرط خلی
وفا طلب کند ز یار بی وفای خلی

در این زمانه دگر او خل دوآتشه است
که سر نهد روز و شب ز خلی به پای خلی

به هرکجا نگری دسته دسته می بینی
فتاده اند گروهی خل از قفای خلی!

شوند جمع اگر عده ای به دور خلی
بدان گروه خلی جسته مقتدا به خلی!

کسی که حمد و ثنای خلی کند ز خلی
خلی بود، ز خلی می کند ثنای خلی!

در این زمانه ز خل هم کمی بود خل تر
خلی که خورد گول گفته های خلی!

شعر از محمد‌ حسن حسامي محولاتي



خدایا جهان‌پادشاهی تو راست»


خدایا جهان‌پادشاهی تو راست»
زمین و زمان را خدایی تو راست

تویی کآفریدی ز یک قطره آب
زن و مَردهای فرنگی مآب

خدایا ندارم من از کس گله
که من خود عقب ماندم از قافله

که ماشین عمر من اوراق شد
خدایا دگر طاقتم طاق شد

خدایا ندارم من از تو نهان
که چون گشته اجناس خیلی گران

باین خرج بسیار و این دخل کم
به امر معاشم چو درمانده‌ام

سپردم به تو خانه‌ی خویش را
تو دانی حساب کم و بیش را

حقوقی به من ده که فرجام کار
«تو خوشنود باشی و ما رستگار»

شعر از محمد‌ حسن حسامي محولاتي