دوباره می سرایمت تو را كه شاعرانه ای

 

دوباره می سرایمت تو را كه شاعرانه ای
بها نه می كند دلم تو را كه بی بهانه ای

همیشه چشم های تو دلیل شعرهای من
میان این همه غزل فقط تو عاشقانه ای

خدا تو را نیافرید مگر برای قلب من
كه از تبار صبحی و زلال صادقانه ای

بخند خنده های تو بهانه ی ترانه هاست
دلیل هر سكوتی و شروع هر ترانه ای

تو ضربدر دل منی و حاصل شما غزل
همیشه جذر تو منم تویی كه بی كرانه ای

نهاد بی گزاره ای اگر چه بی خبر ولی
رسیدی و برای من همیشه جاودانه ای

شعر از رضا قریشی نژاد

تو مثل حادثه ی عشق ناگهان و زیبایی


تو مثل حادثه ی عشق ناگهان و زیبایی

شبیه صبح گل سرخ دلفریب و رویایی

تو نا گهانگی شعر را سبب هستی
دلیل عصمت این واژه های شیدایی

دوباره پلک غزل می پرد خمار آلود
دوباره دست دلم را بگیر دریایی !

بگیر و از عطش چشم خود شرابم ده
مرا که سهم توام یادگار تنهایی

تو سر نوشت منی ای سرشته با غزلم!
که بیت بیت مرا کرده ای فریبایی

به جرعه جرعه ی چشمت که تشنه خواهد ماند
تمام دفتر من بی تو ای مسیحایی

شعر از رضا قریشی نژاد

عشق با تو بارش ترا نه هاست...

 

عشق با تو بارش ترا نه هاست
اتفاق ناب عاشقا نه هاست

وقتی ناگهان ترین غزل تویی
عشق هم بها نه ی بها نه هاست

شعر بی غروب چشمهای تو
ریزش لطیف شاعرا نه هاست

صبح من! بیا مرا طلوع كن
بارش تو صبح صادقا نه هاست

نام سبزت ابتدای زندگیست
خنده ی تو رویش جوا نه هاست

لحظه ای كنار شعر من بمان
عشق با تو بارش ترا نه هاست

شعر از رضا قریشی نژاد

من هستم و دوباره دلی بی قرار تو


من هستم و دوباره دلی بی قرار تو

این کوچه های خسته ی چشم انتظار تو

منظومه ی بلند غزل های ناز من!
خورشید هم ستاره شود در مدار تو

زیبا ترین تغزل بارانی منی
می بالد عاشقا نه غزل در بهار تو

عطری نجیب می وزد از واژه های من
هرگز نبوده این همه شعرم دچار تو

بخشیدم عاشقا نه دلم را به چشمهات
باشد که بی بها نه شود در کنار تو

جایی که عشق نیز دچار تو می شود
از من عجیب نیست شوم بی قرار تو

شعر از رضا قریشی نژاد

 

تا خدا نام تو را برد غزل زیبا شد


تا خدا نام تو را برد غزل زیبا شد
نوبت صبح رسید و شب من فردا شد

قطره ای بود دلم خسته و مردابی و گنگ
از نفسهای مسیحایی تو دریا شد

آنقدر سبز وزیدی که در آغاز بهار
پنجمین فصل خدا روی زمین پیدا شد

ای دلیل همه ی چلچله ها ! آبی من!

آمدی و گل سرخ غزلم معنا شد

نام تو باعث روییدن گلهای بهار
چشم تو نقطه ی پایان شب یلدا شد

 شعر از رضا قریشی نژاد