زنبور ضعيفم ، بله آقا، شكننده


زنبور ضعيفم ، بله آقا، شكننده
چشمان ِ عسل گون ِ شما خيره كننده

شيرين تر از آني كه در اوصاف بگنجي
اي طعم ِ لبت ، طعم ِ مرباي ِ كُشنده

آن تيله ي چشمان ِ تو آغشته به جنگل
دستان ِ تو از تيره ي ِ هر برگ ِ بَرنده

بگذار در آغوش ِ تو آرام بگيرم
تا بال شوم ، بال شوم ، شكل ِ پرنده

در راه ِ رسيدن به تو من ، كوره ي ِ آتش
من را به رِهان از خطري زجر دهنده

مانند ِ تُرنجي كه از انگشت بُريدن
اي عشق ، هواخواه ِ تو چاقوي ِ بُرنده

شعر از صدیقه اسلامی

 

تسبیح و استخاره و قرآن یواشکی


تسبیح و استخاره و قرآن یواشکی
کارم شده است حافظ و دیوان یواشکی

در هر نبرد از تو اگر زخمه خورده ام
من را کشانده ای سر میدان یواشکی

هی چکه چکه چشم زمین تر نمی شود
شک می برم به قطره ی باران یواشکی

انگشت بر لبی که صد افسوس می گزد
من تو قرارو  سادگیمان یواشکی

سالاد فصل می خورم و آه می کشم
اندوه توی سفره ی مهمان یواشکی

سیب و ترنج طعم گلابی دهان تو
نوشیده آب از لب لیوان یواشکی

شعر از صدیقه اسلامی

 

از درد سرم ، که دردسر میخواهم

 

از درد سرم ، که دردسر میخواهم
خیر است ولی من از تو شر میخواهم

ابعاد من از، میله ی زندان لبریز
من یک قفس بدون در میخواهم

شرطی شده از تجارب  پیشینم
اما و ولی ، اگر مگر، میخواهم

تو سوژه ی شعر های من می شوی و
کوتاه و مفید و مختصر میخواهم

تا شعر تن میله قفس را ،  بدرد
من یک غزل پر از تبر میخواهم

شعر از صدیقه اسلامی

 

هی داغ داغ میشوم وبی امان بریز

 

هی داغ داغ میشوم وبی امان بریز
دریا شو ابر بر سر آتش فشان بریز

قل می زند درون سرم، چای دم شده-
در مطبخ است داخل این استکان بریز

لب باش چون همیشه توراگوش میشوم
فعلا بیا به دل خوشیم هم زبان بریز

هر روز بیشتر به تو نزدیک می شوند
گنجشک های پنجره را خرده نان بریز

گیسوی من بهم زده دستان باد را
بر شاخه شاخه های تنم آسمان بریز

شعر از صدیقه اسلامی

 

او سرمه می کشد که بفهمم نقاب را

 

او سرمه می کشد که بفهمم نقاب را
از من گرفت هرم تنش آفتاب را

بی شک به چشم های خدا ختم میشود
با صد اشاره جسته تنم ابر و آب را

دنیا به خواب می رود و آب می برد
از مرز چشمهای شما پلک خواب را

من سبز می شوم به زمین ریشه میزنم
پر میدهم به شاخگیت فکر ناب را

پروانه های آبی روشن برای تو
میبافم از حریر تنم این کتاب را

پاشیده روی بستر من ارتعاش نور
خواهم که بشمرم بده ماشین حساب را

شعر از صدیقه اسلامی