پيش از تو آب معني دريا نداشت


پيش از تو آب معني دريا نداشت
شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت

بسيار بود رود در آن برزخ كبود
اما دريغ، زهرة دريا شدن نداشت

در آن كوير سوخته، آن خاكِ بي‌بهار
حتي علف اجازة زيبا شدن نداشت

گم بود در عمق زمين شانة بهار
بي‌تو ولي زمينة پيدا شدن نداشت

دلها اگرچه صاف، ولي از هراس سنگ
آيينه بود و ميل تماشا شدن نداشت

چون عقده‌اي به بغض فرو بود حرف عشق
اين عقده تا هميشه سرِ واشدن نداشت

شعر از سلمان هراتي


هر صبح با سلام تو بیدار مى شویم


هر صبح با سلام تو بیدار مى شویم
از آفتابف چشم تو سرشار مى شویم

در چشمهاى آبى ات اى تا افق وسیع
یک آسمان ستاره سیّار مى شویم

یک آسمان ستاره و یک کهکشان شهاب
بر روى شانه هاى شب آوار مى شویم

روزى هزار مرتبه تا مرگ مى رویم
روزى هزار مرتبه تکرار مى شویم

فردا دوباره صبح مى آید از این مسیر
چشم انتظار لحظه دیدار مى شویم

شعر از سلمان هراتی

ما، بى تو، تا دنیاست، دنیایى نداریم


ما، بى تو، تا دنیاست، دنیایى نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایى نداریم

اى سایه سار ظهر گرم بى ترحم!
جز سایه دستان تو، جایى نداریم

تو آبروى خاکى و حیثیت آب
دریا تویى؛ ما جز تو دریایى نداریم

وقتى عطش مى بارد از ابرسترون
جز نام آبى تو، آوایى نداریم

شمشیرها را گو: ببارند از سر بغض
از عشق، ما جز این تمنایى نداریم!

شعر از سلمان هراتی

پيش از تو آب معني دريا شدن نداشت


پيش از تو آب معني دريا شدن نداشت

شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت

بسيار بود رود در آن برزخ كبود
اما دريغ، زهره دريا شدن نداشت

در آن كوير سوخته، آن خاك بي بهار
حتي علف اجازه زيبا شدن نداشت

گم بود در عميق زمين شانه بهار
بي تو ولي زمينه پيدا شدن نداشت

چون عقده اي به بغض فرو بود حرف عشق
اين عقده تا هميشه سر واشدن نداشت 

شعر از سلمان هراتی


از روی مهر با من دلخسته یار شو


از روی مهر با من دلخسته یار شو
پائیز کوچه های دلم را بهار شو

ای عشق ای تبلور آن روزهای سبز
چون غم میان سینه ی من ماندگار شو

پایان التهاب شروع نگاه توست
من یک کویر تشنگی ام جویبار شو

در دوزخی که معصیت بودن آفرید
آرامش بهشتی یک جویبار شو

کی بی حضور آینه ها می توان شکفت
ای دل تو روبروی من آئینه دار شو

شعر از سلمان هراتی