از عشق میگویی٬ بگو آبیترین باشد
از عشق میگویی٬ بگو آبیترین باشد
از عشق میگویم اگر درد تو این باشد
بگذار من عاشقترین مرد زمین باشم
بگذار یک دیوانه هم عاشقترین باشد
شیطان از اول خوب میدانست آدم کیست
بگذار لاف عشق تهمتآفرین باشد
من از فریب گندم رویتو دانستم
بیچاره دل یک عمر باید خوشهچین باشد
با یک هجوم از هم فرومیریزدش غم٬ آه
دیوار دل سهل است اگر دیوار چین باشد
آه ای شبان خفتهی کولیترین برخیز
میترسم اینجا باز گرگی در کمین باشد
وقتی که از دل گفتی و آیینه دانستم
آنی که میخواهد دلم باید همین باشد
تا بود از تو قسمتم غم بود و دیگر هیچ
ای کاش تا باشد نصیبم از تو این باشد
این است پایان تب پروانهای چون من
آتش همان بهتر که خاکسترنشین باشد
شعر از محمد حسین بهرامیان