ولي سري - سر راهت- به اين دچار بزن...
ولي سري - سر راهت- به اين دچار بزن...
دمي -چو باران- بنشين، دم از بهار بزن
بيا و حوصله كن دست بر دلم بگذار
دوباره زخمه بر اين تار بيقرار بزن
مدام، اين پا آن پا كن و بگو دير است
شبيه عقربهها حرف نيشدار بزن!
«بهار ميگذرد بيصدا... بهار منم!...»
به عطر خويش در اين كوچه باز جار بزن
بدون پلك زدن سالهاست منتظرند
سري به ثانيههاي سر قرار بزن
شعر از محمد مهدی سیار