دیگر کسی به داد دل ما نمی رسد
دیگر کسی به داد دل ما نمی رسد
شب خانه زاد ماست .به فردا نمی رسد
رودیم. سر بزیر و سرازیر می رویم
رود شکسته ای که به دریا نمی رسد
سیبیم .سیب شاخه نشینی که از قضا-
یک عمر سنگ می خورد. اما نمی رسد
بوی گل و نسیم سحر قسمت شماست
پای بهار ما که به صحرا نمی رسد
من با تمام حنجره ام داد می زنم
یا می رسد به گوش شما یا نمی رسد
چون ابر گریه ریزم از این درد پیر .که-
چشم شماچرا به تماشا نمی رسد؟
شعر از محمود اکرامی فر