من مي روم جايي که جاي ديگري باشد
من مي روم جايي که جاي ديگري باشد
از شانه هاي تو پناه بهتري باشد
زندان تاريک تو راه چاره اي دارد
پس من چطوري آمدم؟ بايد دري باشد
يک عمر «صرف»ات کرده ام ديگر نخواهم کرد
غير از تو شايد مثل «رفتن» «مصدري» باشد
عيبي ندارد هر چه مي خواهي ببارانم
بگذار اين پايان گريه اوري باشد
آن که تمام هستي اش را سوخت پاي تو
نگذاشتي يکبار مرد ديگري باشد
پرواز را از تخم چشمانم در آوردي
حالا چه فرقي مي کند بال و پري باشد!؟
شعر از مهدي فرجي