هرچند دل از دست تو آرام ندارد
هرچند دل از دست تو آرام ندارد
جز یاد تو در خاطر ایام ندارد
پندار رسیدن به خم زلف تو کفر است
کفری که به جز ،صبغه اسلام ندارد
برخاستم ، اما نه به قصد ننشستن
برگشته ام و کوی شما بام ندارد
تا حلقه در آمدم و روی زدن نیست
پیکم، ولی آن پیک که پیغام ندارد
بیمم مده از عشق که پایان نپذیرد
آغاز مگر داشت که انجام ندارد
شعر از مصطفی محدثی خراسانی