روی هر برف ردپای شماست


روی هر برف ردپای شماست
برف،باران خنده های شماست

رنگ خورشید اگر گرفته زمین
این همان رنگ آشنای شماست

چیزی از دور وبر نمیشنوم
توی گوشم فقط صدای شماست

دلم امروز باز سر به هواست
شک ندارم که در هوای شماست

درد میگیرد از زمانه دلم
گفته ای درد دل دوای شماست

گفتی از این و آن جدا تا کی؟
عشق درمان انزوای شماست

عشق ورزیدن اختیاری نیست
تحت تاثیر حرف های شماست

اگر این عشق تا جنون برسد
مطمئناً فقط به پای شماست

شعرخوانی نمیکنم هر جا
شعرهایم فقط برای شماست

شعر از محمد رضا جمیلی


عشق از حساب سود و ضرر طفره می رود


عشق از حساب سود و ضرر طفره می رود
از درک راه و رسم خطر طفره می رود

آسودگی بهای فراموش کردن است
جنگل هم از خیال تبر طفره می رود

شب آنچنان گرفته که خورشید پیر هم
از آمدن به سمت سحر طفره می رود

دستی اگر به شوق گشایش دری زند
دستی هم از گشودن در طفره می رود

تا چشم های تو به جهان می کند نگاه
شیطان هم از فریب بشر طفره می رود

((ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش))
اما دل از خیال سفر طفره می رود

چشم انتظار آمدنت مانده ام ولی
دستت بر آستانه در طفره می رود

محکوم پای چوبه ی دارم که سر به زیر
از دیدن هزار نفر طفره می رود

بر شاخه آن کلاغ که ساکت نشسته است
از دادن کدام خبر طفره می رود؟

شعر از محمد رضا جمیلی


هستی سقوط خاطره انگیز سال هاست


هستی سقوط خاطره انگیز سال هاست
تکرار بی نتیجه خلق وزوال هاست

حتی در آسمان به رهایی نمی رسد
این اشتیاق خسته که بر دوش بال هاست

آنقدر قهوه ریخت که شیری نمانده است
دنیا اسیر تلخ ترین انحلال هاست

بی دیدن بهار از این باغ میروم
طوفان همیشه قاتل جان نهال هاست

دیگر نمیشود که ترا تا همیشه دوست....
قانون عشق دستخوش احتمال هاست.

شعر از محمد رضا جمیلی