گفتی برو!گفتم که میمانم نگفتم؟

 

گفتی برو!گفتم که میمانم نگفتم؟
گفتی چرا؟ گفتم نمیدانم نگفتم؟

گفتی خرابم میشوی گفتی ،نگفتی؟
گفتم چه میدانی که ویرانم نگفتم؟

تو تا توانستی به من ازصبرگفتی
من هیچ ازشوق فراوانم نگفتم

تو هفت نسل عاشق ت را شرح دادی
من یک کلام ازبرگ و بنیانم نگفتم

گفتی چرا اینقدر با من مهربانی؟
گفتم نپرس! اما، پشیمانم نگفتم

گفتی بیا لعنت بگوییم،از ته دل
گفتم تو را مدیون شیطانم!!نگفتم

رفتی،نمیدانی،به خواهانت!براین دل
اندازه ی موی پریشانم"نه"گفتم

شعر از مجتبی سپید (قراگوزلو)

 

بی من آنجا، غافل ازمن، غافل از این انتظار

 

بی من آنجا، غافل ازمن، غافل از این انتظار
بی تو اینجا, بیقرارم بیقرار بیقرار!

تابیایی، با همه احوال پرسی میکنم
تا نگویند اهل کوچه, آمدم اینجا چکار

ریشه در تنهایی ام دارد، نه در تن خواهی ام !
درک من سخت است با این مردم ناسازگار

دیرکردی یازمان ازدست من خارج شده ست؟
دیرکردی مطمئنن!! من که روزی چندبار...

ازخداپنهان نبوده، از تو پنهان میشوم
ازتوکه هرقدرهم پنهان شوی باز آشکار...

دوستت دارم غریبه،،! همچنان بافاصله
دوستت دارم، نمیدانم چرا دیوانه وار...

باغ ات آباد است، حق داری که چادرسرکنی
سیب صورت, چشم خرما, گونه حلوا ,لب انار!...

ناخوشی، شاید برایت استراحت داده اند
وای یعنی ناخوشی امروز؟ یاپروردگار!!!!

ناخوشم, گیجم, غمینم, خسته ام ,مات ام, ببین
با نبودت هربلایی بود آوردی به بار!

هی غریبه ! میروم امانمیدانی چقدر
بی تواینجا بی قرارم بی قرار بی قرار...

شعر از مجتبی سپید (قراگوزلو)

 

علت بوسیدن اجبار, میدانی که چیست

 

علت بوسیدن اجبار, میدانی که چیست
تو،موافق نیستی...این کار,میدانی که چیست؟

این جنون هروقت میبینم تو را سرمیزند
بوسه میخواهد دلم اصرار, میدانی که چیست

مثل داروهای کم پیدا ,نبودت فاجعه ست!
من پر از درد توام ; بیمار میدانی که چیست

دستهایم رابگیر وچشمهایم را ببین !
لااقل یک مرتبه، یک بار, میدانی که چیست

بی جوابی،پاسخ دردآورچشمان توست!
ازسکوتت خسته ام! بیزار،میدانی که چیست

من فقط بوسیدمت, اینقدرنفرینم نکن
منطقی رفتارکن, رفتار,میدانی که چیست

آمرانه ،ظالمانه،جاهلانه ، هرچه هست !
دوستت دارم تو را; بسیار،میدانی که چیست

شعر از مجتبی سپید (قراگوزلو)

 

وقتی دلم را بی هدف حراج کردم

 

وقتی دلم را بی هدف حراج کردم
یعنی که حکمم خشت بوده خاج کردم

یعنی غم تنهایی ام را دوست دارم
حتی خودم را , ازخودم اخراج کردم!

من ساقی شعرم; شعورخلق واداشت
خون جگرازسینه استخراج کردم!

بر ریشه داران، موجها، تخت روانند
خود را رها در سینه ي امواج کردم

حین قمارزندگی, بامعجز عشق
لیلاج ها را یک به یک ,حلاج کردم!

امروز عصای پیری ام را کاشتم چون
خودرا به آنچه داشتم محتاج کردم

هم نا امیدم , هم هنوز امیدوارم!
افسوس حکمم خشت بودو خاج کردم

شعر از مجتبی سپید (قراگوزلو)

 

از کنارم رد شدی بی‌اعتنا، نشناختی

 

از کنارم رد شدی بی‌اعتنا، نشناختی
چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی

در تمام خاله‌بازی‌های عهد کودکی
همسرت بودم همیشه بی‌وفا نشناختی؟

لی‌له‌باز کوچه‌ی مجنون صفت‌ها فکر کن
جنب مسجد، خانه‌ی آجرنما، نشناختی؟

دختر همسایه! یاد جرزنی هایت به خیر
این منم تک‌تاز گرگم‌ برهوا، نشناختی؟

اسم من آقاست اما سال‌ها پیش این نبود
ماه بانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟

کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است
آه! آری تازه فهمیدم چرا نشناختی

شعر از مجتبی سپید (قراگوزلو)