وقتی دلم را بی هدف حراج کردم
وقتی دلم را بی هدف حراج کردم
یعنی که حکمم خشت بوده خاج کردم
یعنی غم تنهایی ام را دوست دارم
حتی خودم را , ازخودم اخراج کردم!
من ساقی شعرم; شعورخلق واداشت
خون جگرازسینه استخراج کردم!
بر ریشه داران، موجها، تخت روانند
خود را رها در سینه ي امواج کردم
حین قمارزندگی, بامعجز عشق
لیلاج ها را یک به یک ,حلاج کردم!
امروز عصای پیری ام را کاشتم چون
خودرا به آنچه داشتم محتاج کردم
هم نا امیدم , هم هنوز امیدوارم!
افسوس حکمم خشت بودو خاج کردم
شعر از مجتبی سپید (قراگوزلو)
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۰۲/۱۸ ساعت توسط م مهر
|