لبت را دیدم و دیدم که ساغر راست می گوید!

 

لبت را دیدم و دیدم که ساغر راست می گوید!
تنت را دیدم و گفتم صنوبر راست می گوید!

گل پیراهنت را هر که بو کرده ست می داند
هل و آویشن ونعناع و شبدر راست می گوید!

هوای خانه را گیسوی خیست می کند خوشبو
گلاب و مشک وعودوعطروعنبرراست می گوید!

چه تندیس قشنگی‌ می شود وقتی که می خندی
صدف،الماس ، مرواریدومرمر راست می گوید!

نیازی نیست انگشت ظریفت را به انگشتر
عقیق و یشم و یاقوت و در و زر راست می گوید!

میان غنچه های باغ صحبت برسر این است
که باد از بوی آن زلف معطر راست می‌گوید!

دل و دین بردی از مردم ولی از ترس رسوایی
مسلمان می کند حاشا و کافر راست می گوید!

چه زیبا بود آزادی و من باور نمی کردم
قغس را دیدم و گفتم کبوتر راست می گوید!

شعر از ستار روهنده

 

مو به روی شانه داری یاکمندآورده ای!؟

 

مو به روی شانه داری یاکمندآورده ای!؟
یک بغل ابریشم مردم پسند آورده ای!!

بوی جوی مولیان ویادیار مهربان
از بخارا و سمرقند و خجند آورده ای

دست و بازوی بلورازسرزمین آفتاب
چشم وابروی کمان از تاشکندآورده ای!

ازختن مشک عطرازپاریس وازقمصرگلاب
مو ز چین،ازهند لب، قد از هلندآورده ای!

بوی ریحان،بوی نعنا،بوی شبدر،بوی گل
عطر نارنج و ترنج و شاپسندآورده ای!

عشوه ازاهواز آوردی و از شیراز ناز
آنچه راباقیمت جان می خرندآورده ای!

شهدازمشهد، زبم خرما وقند ازقندهار
طعم و رنگ زعفران از بیرجندآورده ای!

مویبار از زلف بردامن اگر کردی روان
زلفشار از چشمه ساران سهندآورده ای!!

روی بی نقص ولب بی عیب وچشم بی بلا
باغ بی آفت ،بهار بی گزند آورده ای!!

از دهانت هرچه می.پرسند ما را،درجواب
من که می.گویم لب است اماتوقندآورده ای!

خنده داری روی لب یا«احسنِ الحال»ازشراب
جام «حَوّل° حال» دل های نژندآورده ای!!

الگو ازرفتار واز گفتار و از کردار نیک
صورت از پردیس وسیرت از پرند آورده ای!!

زلف را وا کرده ای یا می وزد باد از شمال
مو به روی شانه داری یا کمندآورده ای!!؟

شعر از ستار روهنده

 

آفتاب از دور می بوسد بلور گردنت

 

آفتاب از دور می بوسد بلور گردنت
بسکه می آید لباس دل ربایی برتنت!

آبشار از ماه می ریزدبه اقیانوس هند
تا سرزلف تو می ریزدبه روی دامنت!

خال زنبوری وگیسو مار و ابرو عقربی
ماه من! درآستین پرورده ای اهریمنت!

یادگار رسم و فرهنگ عشایرزاده هاست
مهره دوزی های روی گوشه پیراهنت!

روی دست عطرهای ناب پاریسی زده
شال آغشته به بوی میخک و‌ آویشنت !

غنچه لب هات مثل جام لبریزازشراب
ساغر از نور لبریزاست چشم روشنت!

چشم میشی،لب حنایی،زلف توابریشمی
محشراست اما قیامت می کندرقصیدنت!

زیرپلک چشم آهوی تو می خوابد پلنگ
گرگ می آید به خواب چشم های◄ پاژنت!

هست در آغوش و‌ قلبم‌ محترم آزادی ات
ای که خاکت هست آغوشم وقلبم میهنت!

شعر از ستار روهنده

 

چشم اسپی !روی پلک ازمژه یال انداخته!

 

چشم اسپی !روی پلک ازمژه یال انداخته!
ماه رخ !بر شانه موی بور و زال انداخته!

خال وابروی دلانگیزتوهرکس دیدگفت:
ماه ابروکاشته ! خورشید خال انداخته!

روی دامن چین و بر زلف لطیفت پیچ وتاب
حلقه از گیسو و از ابرو هلا ل انداخته!

«حسرت مثل تو بودن »بر سر زیبایی ات
جنگ و دعوا بین دختر های مال انداخته!

گونه های دلنشین ات را به من حق می دهد
هر که دندان هوس بر سیب کال انداخته!

می فروشدفخر لب هایت به انگوروتمشک
خنده هایت طعم گس درپرتقال انداخته!

سرو برمی دارد از حیرت کلاه احترام
پیش پایت لاله لنگ وغنچه شال انداخته!

در نگاه حیرت انگیز فریبا منظرت
گرگ.عکس یادگاری با غزال انداخته!

عطر شب بومی وزدیاابر می بارد گلاب
روسری یا از سرت باد شمال انداخته!!

شعر از ستار روهنده

 

برای چیست در انبوه جنگل این هیاهوها

 

برای چیست در انبوه جنگل این هیاهوها
پلنگان را به خشم آورده اندانگار آهوها!

مگر رودی شود جاری به روی دشت ای دریا
که خون تشنگان چشمه راخوردند زالوها!

قفس راامن تر می بینم ای مرغ چمن زیرا
کبوترکشتن آسان است درفرهنگ راسوها!

حریم عشق راتنهابه چشم طعمه می بیند
نظربازی کندروباه وقتی با پرستوها!

به فکرانقراض نسل مرغان است درجنگل
حفاظت می کندوقتی شغال از جوجه تیهوها!

سرراحت درون لانه کی بگذاردآن مرغی
که خواب جوجه هایش را قرق کردندلولوها!!

تورا قدر سرگیسوفقط بلبل صفت داند
کلاغ هرگزنخواهدگشت مست ازبوی شب بوها!

نگاهت رابگیر از چشم هرولگرد نامحرم
که کرکس می کندآشفته گاهی خلوت قوها!

میان این همه طاووس وباز وکبگ وقرقاول
دل از من می بردتنها فقط چشم خداجوها!

شعر از ستار روهنده