بیار سرمه و بر چشم های ماه بکش
بیار سرمه و بر چشم های ماه بکش
دمی در آینه خود را ببین و آه بکش
بعید نیست به سوی تو قبله برگردد
تمام مجتهدان را به اشتباه بکش
***
همین که زنگ زدم /باز کن/ دو دستت را
مرا ازین همه باران به سرپناه بکش
به صرف بوسه ی لب سوز میهمانت را
کنار پنجره تا میز صبحگاه بکش_
که شعر سر کنم: "...ای زندگی منم که هنوز..."
که پیپ چاق کنم...بی اراده آه بکش!
پر است خانه ات از صبح و رنگ و طرّاحی
مرا سپید صدا کن ولی سیاه بکش
پر است سینه ام از حرفهای ناگفته
به من نگاه کن و شعر پابه ماه بکش
تو را چنان غزلی تازه بر لب آوردم
مرا مجسّمه ای کن به کارگاه بکش
گل مرا بتراش و دل مرا بخراش
سپس به مسلخ دردآور گناه بکش
***
: "مرا ببوس..."...که چشمم به زندگی وا شد
مرا ببخش اگر...: "اشک من هویدا شد..."
***
درین مجسّمه از روح خویش جاری کن
بگیر دست مرا و به چارراه بکش
شعر از علیرضابدیع
١. وامی از فروغ فرخزاد
2. تصنیفی با ضجه های گل نراقی
3. تصنیفی با مویه های مرضیه