من حکم سنگسارم و اجرا نمی شوم
لبریز قطره هایم و دریا نمی شوم

یوسف ترین!دوباره تو را خواب دیده ام
دیدم صنم پرستم و زیبا نمی شوم

دیگر برای گفتن اینها زمان کم است
شب می روم،معطل فردا نمی شوم

تاریخ را عوض نکن و منتظر نمان
چون هیچ وقت فاتح دنیا نمی شوم

وقتی که تا همیشه نفس بند آمده
وقتی که در اسارت تن جا نمی شوم

حل کن مخدری که منم را درون چای
حل کن مرا که باز معما نمی شوم

تاریخ را عوض نکن و قهرمان نباش
یوسف ترین!دوباره زلیخا نمی شوم

حالم بد است باز بگو : خوب می شوی
می خواستم به خاطرت اما نمی شوم!

شعر از صنم نافع