بانگ خروس، صبح دل آزار دیگری
بانگ خروس، صبح دل آزار دیگری
مردم چه دلخوشند به تكرار دیگری
ای كاش چشمهای مرا خواب می ربود
وقتی امید نیست به دیدار دیگری
یك دل اضافه كرد به دلهای خون شده
از عشق بر نیامد اگر كار دیگری
بعد از تو من به درد خودم هم نمی خورم
تحمیل شد به جامعه سربار دیگری
خوش باد روزگار تو با هر كه خواستی
اما مباد قسمت من یار دیگری
شعر از مسلم محبی