بانگ خروس، صبح دل آزار دیگری


بانگ خروس، صبح دل آزار دیگری
مردم چه دلخوشند به تكرار دیگری

ای كاش چشمهای مرا خواب می ربود
وقتی امید نیست به دیدار دیگری

یك دل اضافه كرد به دلهای خون شده
از عشق بر نیامد اگر كار دیگری

بعد از تو من به درد خودم هم نمی خورم
تحمیل شد به جامعه سربار دیگری

خوش باد روزگار تو با هر كه خواستی
اما مباد قسمت من یار دیگری

شعر از مسلم محبی


بايد تـــــو را هميشه بــــه دقت نگاه كرد

 

بايد تـــــو را هميشه بــــه دقت نگاه كرد
يعني نه سرسری، سر فرصت نگاه كرد

خاتون! بگو كه حضرت خالق خودش تو را
وقتــــی كـــــه آفريد چـــه مدت نگاه كرد

هر دو مخدرند كـــه بيچاره می كنند
بايد به چشم هات به ندرت نگاه كرد

هر كس نظاره كرد تو را دلسپرده شد
فرقــی نمی كند به چه نيت نگاه كرد

عارف اگر برای تقرب به ذات حق
زاهد اگـــر برای ملامت نگاه كرد

تو بی گمان مقدسی و كور می شود
هر كس تو را به قصد خيانت نگاه كرد

شعر از مسلم محبی


بــی روسری بیــا که دقیقا ببینمت

 

بــی روسری بیــا که دقیقا ببینمت
اما به گونه ای که فقط من ببینمت

با تو نمی شود که سر جنگ وکینه داشت
حتــی اگــــر کـــه در صف دشمن ببینمت

نزدیک تر شدی به من ازمن به من که من
حس کردنــی تـــر از رگ گــــردن ببینمت

مثل لــــــزوم نــــور بــــرای درخت ها
هر صبح لازم است که حتما ببینمت

حس می کنم دو دل شده ای لحظه ای مباد
درشک بیـــــن ماندن  و  رفتــــــــــن ببینمت

شعر از مسلم محبی