ای در نگاهم از همه دنیا قشنگ تر


ای در نگاهم از همه دنیا قشنگ تر
از هر چه ناز و هر چه تمنا قشنگ تر

عذرا و ویس و لیلی و شیرین و دیگران...
حیرانم از تو کیست - خدایا - قشنگ تر!

اسطوره های عشق حقیقت نداشتند
تو واقعیتی و همانا قشنگ تر

بالای دست، دست زیاد است و چون تو نیست
هرگز -بدون شاید و اما- قشنگ تر

این است حسن روز فزونی که گفته اند
امروز دلرباتر و فردا قشنگ تر

باید تو را به حرمت یک گل نگاه کرد
اما نچید، چون که تماشا قشنگ تر

حسن تو را قیاس به دنیا نمی کنم
ای خندۀ تو از همه دنیا قشنگ تر

یک جلوه از کمال تو حسن است و از همه
تو نازنین تری و نه تنها قشنگ تر

وقتی غزل برای تو باشد عجیب نیست
گر باشد از تمام غزلها قشنگ تر!

شعر از محمدرضا ترکی


بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد


بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت  شده باشد

دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک
تبدیل به غوغای حسادت شده باشد

دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟
باغیست که آلوده به آفت شده باشد

خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
بگذار که آیینه نفرت شده باشد!

از وهن خیانت به امانت چه بگویم
آنجا که خیانت به خیانت شده باشد!

شرمنده عشقیم و دل منجمد ما
جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد

مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست
ای عشق مبادا که جسارت شده باشد!

شعر از محمدرضا ترکی


تو را یک عمر در آیینه هایم جستجو کردم


تو را یک عمر در آیینه هایم جستجو کردم
و با تو در خیال و خوابهایم گفتگو کردم

تو را می خواستم ای آذر پاک اهورایی
اگر در خلوتم، چیزی، کسی را آرزو کردم

گریبان چاک تر شد در شب دوری و مهجوری
به هر سوزن که من پیراهن دل را رفو کردم

به ویرانی خود برخاستم با هر که بنشستم
سخن با هر که گفتم صحبت سنگ و سبو کردم

تویی تصویر رویایی زن در یادهای من
تو را من بارها با خاطراتم روبه رو کردم

تو پیدا می شوی در قاب دل، ای عشق، هر ساعت
که من این شیشه را با اشکهایم شستشو کردم

به باغ رازها و رمزها و خلسه ها رفتم
تنت را هر دم ای وحشی ترین آلاله بو کردم!

شعر از محمدرضا ترکی