به هیچکس نخورد بر که صحبت از خود ماست
به هیچکس نخورد بر که صحبت از خود ماست
جناب آینه من روی صحبتم به شماست
دوباره وحشت نیل است و قصه ی فرعون
ولی حکایت ما قرن ها پس از موساست
هزار کشتی از این نیل رد شده است ـ هنوز
من تو مانده که اعجاز در کدام عصاست
نداشت مایه ی پیغمبری کسی از ما
و گر نه غار حرا هم هنوز غار حراست
چگونه یک گره از کار خلق بگشاید
دو دستمان که تمامی عمر وقف دعاست ـ
دو دستمان که در پی روزنامه ی هر روز
توسلش به ستون نیازمندیهاست ؟!
هزار سوخته از جنگها بجا مانده ست
هنوز قصه پروانه بحث محفل ماست
اگر چه پر شده صد چاه از برادر ها
جهان به جلوه ی گل های یوسفش زیباست
درید سینه ی سهراب را ، کسی که دلش
تمام عمر فقط از خدا پسر می خواست
شعر از علی اصغر داوری ترشیزی