اين خاك، بوي سرو و صنوبر گرفته است
بوي چكامه هاي معطر، گرفته است

اين خاك، زادگاه تمام شكوفه هاست
حسي شبيه لاله ي پرپر گرفته است

در سوگ هر پدر، دل اين خاك، خون شده!
درسوگ هر پسر، غم مادر گرفته است

آنقدر، كربلا شده و بي علم شده-
تا بوي مشك، بوي برادر گرفته است

هر استخوان كه دست برآورده از زمين
تكرار زمزمي ست كه بستر گرفته است

ما چيستيم: تابع افعال بي زمان!
آينده اي كه حالت مصدر گرفته است

ما چيستيم: آينه هايي كه سالهاست
مفهوم چهره هاي مكدر گرفته است

اين آسمان، سپيدتر از نامه هاي ماست
اين آسمان، كه رنگ كبوتر گرفته است...

شعر از ساراجلوداریان