شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد


شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد
ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد

حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد

برای رند در به در ، این من عاشق سفر
وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد

وای که در عزای عشق ، کشته شد آشنای عشق
وای که نعره های عشق ، زمزمه ی شبانه شد

ای تکیه گاه تو تنم ، سنگر قلب تو منم
وای که نیزه ی تو را ، سینه ی من نشانه شد

درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود
که زخم هر شکست من ، حضور یک جوانه شد

وای که در حضور شب ، در بزم سوت و کور شب
شب کور وحشت تو را ، قلب من آشیانه شد

وای که آبروی تو ، مرد انالحق گوی تو
بر آستان کوی تو ، جان داد و جاودانه شد

من همه زاری منم ، زخمی زخمه ی تنم
برای های های من ، زخمه ی تو بهانه شد

درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود
هر چه تبر زدی مرا ، زخم نشد ، جوانه شد

شعر از ایرج جنتی عطایی

یاور از ره رسیده با من از ایران بگو


یاور از ره رسیده با من از ایران بگو
از فلات غوطه در خون بسیاران بگو

باد شبگرد سخن چین ، پشت گوش پرده هاست
تا جهان آگه شود ، بی پرده از یاران بگو

شب سیاهی می زند بر خانه های سوکوار
از چراغ روشن اشک سیه پوشان بگو

پرسه ی یأس است در آواز این پیتارگان
از زمین ، از زندگی ، از عشق ، از ایمان بگو

سوختم ، آتش گرفتم از رفیق نارفیق
از غریبه ، آشنا ، یاران هم پیمان بگو

ضجه ی نام آواران زخمی به خاموشی نزد
از خروش نعره ی انبوه گمنامان بگو

قصه های قهرمانان قهر ویرانگر نداشت
از غم و خشم جهان ساز تهی دستان بگو

با زمستانی که می تازد به قتل عام باغ
از گل خشمی که می روید در این گلدان بگو

شعر از ایرج جنتی عطایی

خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان سرخ است


خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان سرخ است
باری از خون ، پهنه ی برزن و میدان سرخ است

ده به ده ، پرچم خشم است که بر می خیزد
مزرعه زرد و چپر سبز و بیابان سرخ است

تا گل خونی فریاد در این باغستان
ساقه از ضربه ی شلاق زمستان سرخ است

وحشتی نیست از انبوه مسلسل داران
تا در این دشت ، غرور کینه داران سرخ است

روسیاه است اگر این شب مردم کش بد
تا دم صبح وطن ، سینه ی یاران سرخ است

با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است

شعر از ایرج جنتی عطایی