كم بترسانید من را عاقلان از آخرم
سنگ اگر از آسمان بر سر بباردحاضرم

از گرفتاری به دام دل پشیمان نیستم
قسمتم این بوده تا آشفته باشد خاطرم

در زمانی كه مسلمانی به ظاهر داری است
نیستم غمگین اگر از دید مردم كافرم

صورتم را سرخ كردم باز با سیلی ولی
همچنان پیداست اندوه  دلم از ظاهرم

تا كنون با سخت وسست سرنوشتم ساختم
بعد از این هم هر چه بنویسد برایم حاضرم

شعر از الهام دیداریان