چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
من عاشقـــم به دیدنت از تپه های دور

من تشنــه ام بـــــــه رد شدنت از قلمرو ام
آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور

رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات
اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور

آواره ی نجـابت چشمان شرجــــی ات
توریستهای نقشه به دست بلوند و بور

هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار " ذوالفنون" زده از " اصفهان" به "شور"

دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور

" مرجان " ببخش " داش آکلت " رفت و دم نزد
از آنچـــه رفت بر سر این دل ، دل صبــــــور

تعریف کردم از تــــو ، تــو را چشم می زنند
هان ! ای غزل  بسوز که چشم حسود کور

شعر از حامد عسکری