از سنگهاي گرمِ بيابان نشان گرفت
از سنگهاي گرمِ بيابان نشان گرفت
بانگي شنيد، گوش برآورد و جان گرفت
در ارتفاعِ پستِ زمين چيزکي نيافت
بر بامِ کوه تکيه زد و آسمان گرفت
پرسيد: آسمانِ منا! قلهات کجاست؟!
نوري دميد، چنگ زد و ريسمان گرفت
بالاتر از ستارهي بختش رسيد و ديد
"الله اکبر از همه"، حکمِ اذان گرفت
روشن شد از غمي که طرب وامدارِ اوست
شاديکنان گريست، سکوتش زبان گرفت
خواند آنچه را شنيد و سرود آنچه را که ديد
خواند و سرود و دولتِ کرّوبيان گرفت
او نامِ حق نوشت و جهان نامِ مصطفي
آري به نامِ دوست جهان ميتوان گرفت
شعر از جويا معروفي
+ نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۳/۲۹ ساعت توسط م مهر
|