لبخند مي زنند خزان ها به خاري ام
لبخند مي زنند خزان ها به خاري ام
تقويم چارفصلِ پر از بي بهاري ام
گم کرده ام به ساحل تو راه و چاه را
رودم ولي به دامن مرداب جاري ام
مثل پرنده عاقبتم دام مي شود
هر وقت که به حال خودم مي گذاري ام
آدينه ها و عقربه ها شاهدند که
من هرچه نيستم همه چشم انتظاري ام
دارم ميان غصه و غم کم مي آورم
وقتش رسيده است بيايي به ياري ام
بايد خودت بيايي و کاري کني، که من-
جانِ به لب رسيده ام و زخم کاري ام
اين بار را به جاي تو من گريه مي کنم
محبوب من.. بخند اگر دوست داري ام
شعر از سيده تکتم حسيني
+ نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۳/۲۹ ساعت توسط م مهر
|