یک مشت خاک، بیل، دلی سنگ، جرثقیل
یا چیزهای سفت و عجیبی از این قبیل

یک قبر خالی از جسدم از درون تهی
حک کرده اند نام تو را روی مستطیل

حالا که توی قلب منی و فشار قبر -
-دلتنگی من است از این عشق بی بدیل

سنگ صبور خسته و کم طاقتت شدم
دل کندم از زمین و زمان با کلنگ و بیل

دارم جواب می شوم از هر سؤال تو
داری عذاب می دهی ام باز بی دلیل

دستان خالیِ من و جنگی که سخت بود
گنجشک خسته ام جلوی یک سپاه فیل

من دختری که دفن شدم زیر آرزو
تشییع کرده اند مرا دختران ایل

شعر از اکرم حیدری