دیر یا زود کسی باید از اینجا می رفت
سخت،می بست به روی همه در را می رفت

گریه ها باز چه بی فایده و تکراریست
هر کسی باید از این مرحله تنها می رفت

آخر قصه ی دنیا فقط این رفتن هاست
ماهی کوچک رودی که به دریا می رفت

بادبادک که رها می شد و بغ می کردیم
پشت یک کاغذ بی وزن که بالا می رفت

قصه ی رفتن و رفتن....نرسیدن کم نیست
قیس تا آخر عمرش پی لیلا می رفت

قبل از این کم نشنیدیم که یاری می گفت
تا ابد مال خودت می شوم اما می رفت

این سوالی که همه از خودمان پرسیدیم
که اگر بهتر از این می شدم ،آیا می رفت ؟

تو برو خوب کنار آمده ام با غم ها
دیر یا زود کسی باید از اینجا می رفت

شهر امروز مه آلود و هوا دلگیر است
مثل آن روز غم انگیز که بابا می رفت

شعر از صنم نافع