دستی از من، من در پای تو افتاده بگیر
دستی از من، من در پای تو افتاده بگیر
که از این عالم آلودۀ خود سیرم سیر
مگر او را تو ببخشایی اگر نه چه کند
بنده این بندۀ بدکار سراپا تقصیر
یک سحر دیرتر از این دل من دق میکرد
ماه مهمانیات امسال چه دیر آمد دیر!
شرمسارم که به دیدار تو هیچ آوردم
هستیام قلب سیاهیست کرم کن بپذیر
"یارب از ابر هدایت برسان بارانی"
که به دریا زدم از خویش و رسیدم به کویر
***
بس کن ای دل چقدر مویه کنی هان چقدر؟!
او که میخواستی آمد کمی آرام بگیر
شعر از محمدحسین نجفی
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۱۱/۱۴ ساعت توسط م مهر
|