از من گرفتی شانه های مادرم را
از من گرفتی شانه های مادرم را
حالا کجا بگذارم از امشب سرم را؟
تا ماورای پر کشیدن رهبرم بود
کوچک مینگارید بال پرپرم را
شاید پس از من ماهیای در کنج دریا
هر روز می خواند کتاب و دفترم را
دادم به باد و آب و آتش هدیه امروز
خاکسترم خاکسترم خاکسترم را
فردا هم ای دریا! بیا شاید رساندی
با خود به ساحل پاره های دیگرم را
شعر از محمد حسین نجفی
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۱/۲۴ ساعت توسط م مهر
|