لابد از احوالم به تو آمار دادند
گفتند نزدیکش نشو،هشدار دادند

حتماً شنیدی زخمهای من عمیق است
مردانِ بسیاری مرا آزار دادند !

وقتی صدای ربنّا در آسمان ریخت
وقتی که در بن بستمان افطار دادند:

خون در سرم یخ زد، قبول افتاد دردم
هی گریه کردم، هی به من سیگار دادند

انگار دستانت گلویم را گرفتند
افکار منفی دست روحم کار دادند

اوضاع تهرانم غم انگیزست بی تو
شبهای غم،فرمان تار و مار دادند

رفتی و پشت کوچه ها انگار خالی ست
گلهای پیچک تکیه بر دیوار دادند

شعر از صنم نافع