الفاظ هست و... معني و مقصود مرده است
ساغر شكسته ، بانگ ني و عود مرده است

مي خواست روزگاري ، دريا شود ، ولي
در نيمه راه وسوسه ها ، رود، مرده است

می خواستم خلیل خیال خودم شوم
دیدم  بتي نمانده و نمرود مرده است

از طعنه هاي تلخ يهودا و خنده ها
رنجيده اي ؟ ستارۀ داوود مرده است !

يعني كه آفتاب يقين هاي مشرقي
دراين نگاه سرد و مه آلود مرده است

از من گذشت، دل به طپش هاي من مبند
عشقي كه خانه زاد دلم بود ، مرده است ...

شعر از سید عبدالحمید ضیایی