ستاره های زیادی به شهرک آمد و رفت
هزار سکه ی تنها به قلک آمد و رفت

تمام بادنماهای شهر می دانند
به فتح بام تو این بادبادک آمد و رفت

قرار بود که با قلب هم شریک شویم
به سفره ی تو هزاران عروسک آمد‌ و رفت

آهای گندم بی آسیاب ِخانه خراب
چقدر بر سر کِشتت مترسک آمد و رفت

خودت محاسبه کن در جهان رقت بار
برای خنده ی تو چند دلقک آمد و رفت؟

هویج و دکمه و شالی نشسته کنج حیاط
سپید بختی ما نرم نرمک آمد و رفت

شعر ازاحسان افشاری

از کتاب "بادنما"/ نشر شانی