پشت این چشمهای شوخی که رو به مردان روبرو داری
دو عدد چشم داری از داخل ,دوعدد چشم رو به تو داری

چشم بیرونی ات مونالیزاست,اخم و لبخند مبهمی دارد
غم نبینی همان غمی دارد که تو از ترس آرو داری

غم تلخی که مثل قند وشکر حل شده لای چای چشمانت
وگره خورده است با بغضی که تو عمریست در گلو داری

دو عدد چشم مثل دریاچه ,آستین خیس غرق خون پاچه
از یکی شان ارس یکی جیحون رودباری به هر دو سو داری

آبشاری عمود بر سینه ,گرد حسرت غباری از کینه
مثل پاییزهای تهمینه با خودت هم بگو مگو داری

چشم های درونی ات مجنون چشم بیرون دوتا زن مظنون
از دوتا نیل و از دوتا کارون چارسنگ آب در سبو داری

چارسنگ آب در سبوهایت مردها مست های بوهایت
یا (صدوبیست و یک )پسر خاله   (هو) صدو ده پسر عمو داری

روی قرنیه های بیرونی همچنان ماهی و پلنگم من
یا که دریایی و مرا بر دوش روز میلاد و مرگ قو داری

آنطرف در قرینه ها اما... تو پلنگی ومن پر از ماهم
هی!تو که می روی شکار ماه! آب داری پتو متو داری؟

یا چنانچون همیشه های هنوز   با لب خشک و تشنه سیر اشکی
یا منیژه شدی و صد بیژن در پناه دولاخه مو داری؟

ماهم اما نه قرص و مهتابم/عکس ماهی در آب مردابم
تو چه ای ؟ تو چگونه ای؟ چندی؟ خبر از راه و چاه او داری؟

شعر از محمدرضا حاج رستم بگلو