ما از عصاي معجزه ها جان گرفته ايم
ما از عصاي معجزه ها جان گرفته ايم
ماريم،گرچه شهرت انسان گرفته ايم
تا کي زنيم برجگر اعتماد زخم _
شمشيرهاي حيله به دندان گرفته ايم
آيينه را به خاطر تصوير کشته ايم
اسلام را به جاي مسلمان گرفته ايم
هرگز به فکر لانه ي موري نبوده ايم
هرچند بارگاه سليمان گرفته ايم
دريوزگي نگر که به فتواي احتياج
ايمان به کف نهاده جويي نان گرفته ايم!!
هم داده ايم بلخ و بخارا به اين و آن
هم ماليات از ده ويران گرفته ايم !!
غافل زخشم خلق چنانيم کز غرور
فانوس در برابر طوفان گرفته ايم!!!
شعر از محمد سلمانی
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۰۸/۲۲ ساعت توسط م مهر
|