ما از عصاي معجزه ها جان گرفته ايم
ماريم،گرچه شهرت انسان گرفته ايم

تا کي زنيم برجگر اعتماد زخم _
شمشيرهاي حيله به دندان گرفته ايم

آيينه را به خاطر تصوير کشته ايم
اسلام را به جاي مسلمان گرفته ايم

هرگز به فکر لانه ي موري نبوده ايم
هرچند بارگاه سليمان گرفته ايم

دريوزگي نگر که به فتواي احتياج
ايمان به کف نهاده جويي نان گرفته ايم!!

هم داده ايم بلخ و بخارا به اين و آن
هم ماليات از ده ويران گرفته ايم !!

غافل زخشم خلق چنانيم کز غرور
فانوس در برابر طوفان گرفته ايم!!!

شعر از محمد سلمانی