باز حرف تلخ گفتم بندها محکم شدند
باز حرف تلخ گفتم بندها محکم شدند
دشمنانم بیشتر شد، دوستانم کم شدند
سال ها از عشق گفتم هیچ کس حرفی نزد
از تو تا گفتم چراغ بازجو ها خم شدند
از تو ای نام تو از هر میوه ای ممنوع تر
قدسیان خوردند قدر گندمی آدم شدند
«فرّخ»ی! از ترس اعجازت دهان ها دوختند
با شکوهی! قهوه ها در استکان ها سم شدند...
شعر از مهدى فرجى
از مجموعه "منم كه مى گذرى"- انتشارات فصل پنجم
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۰۴/۱۹ ساعت توسط م مهر
|