از من مپرس صبرِ نمايانِ من کجاست،
از من مپرس صبرِ نمايانِ من کجاست،
خود ديده اي که چاکِ گريبانِ من کجاست!
با اين دهانِ خون شده حالِ جواب نيست،
از مُشتِ او بپرس که دندانِ من کجاست!
اي دستِ بي نمک! که وبالي به گردنم!
از او سراغ کن که نمکدانِ من کجاست!
اي چشمِ تر! به نامه ي اشکِ روان بپرس،
_ از روي من _ که پس لبِ خندانِ من کجاست؟
زين رهزنانِ گردنه فرسا دلم گرفت
يارب! خروشِ قافله گردانِ من کجاست؟!
انگشترم، ولي به کفِ ديو رفته ام
ياران! نشان دهيد سليمانِ من کجاست؟
بيمار شد دلم ز غمِ بيشمارِ دهر
ساقي کجاست؟ شيشه ي درمانِ من کجاست؟
بهتر که سر به گوشه ي مستي فرو برم،
آن آستينِ گريه ي پنهانِ من کجاست؟!
شعر از حسين جنتي
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۰۴/۰۴ ساعت توسط م مهر
|